بيهوده‌است ...

 

 

 

بيهوده‌است

جلو نمي‌رويم

دور خود مي‌چرخيم

اين را عقربه‌هاي ساعت هم تأييد مي‌كنند

 

نقابي كه داشتم ...

 

 

 

نقابي كه داشتم

برداشتم

 

پشتِ نقاب

كسي مانده‌است

نمي‌بيند

نمي‌گويد

نمي‌داند

نمي‌پرسد

نمي‌خواهد

 

پشتِ نقاب

كسي مانده‌است

نمي‌ماند

 

دريا خوابيده با موج‌هاش ...

 

 

 

دريا خوابيده با موج‌هاش

زوج‌هايي كه در آغوش هم

از هم مي‌پاشند